یکشنبه 13 خرداد یه خونه از جاباما رزرو کردیم. یه روستا به اسم وردهسرا نزدیک اسالم گیلان. برای سه شب هزینهش شد 2میلیون 500.
چون یکشنبه شب مهمون داشتیم، 2شنبه صبح وسایل رو جمع کردیم و ساعت 12.30 راه افتادیم. از قبل مپ زده بودم گفته بود 5 ساعت، ولی چون تعطیلات بود 7 ساعت تو راه بودیم. ناهار رو خونه خوردیم و تو راه یه توقف 20 الی 30 دیقهای داشتیم.
ساعت 7.30 رسیدیم به خونهای که رزرو کرده بودیم. خونه مشابه عکسها بود، ولی چندتا مساله داشت. ظرف و ظروف ناقص بود. بشقاب نداشت. ماهیتابه و قابلمه هرکدوم یه دونه داشت. پتو و روانداز مبلاش کارکرده بودن. اصلا دلم نمیومد حتی روشون بشینم! میز جلو مبلی هم نداش. که باعث شد ما کلا رو زمین غذا بخوریم. سرویس و حمومش خوب بود. مرغ و خروس و جوجه هم داشتن که احسان خیلی مشغول اونا میشد! یه چیز دیگه خونه هم، واحد ما همکف بود، صابخونه طبقه بالا ساکن بود درنتیجه رفت و آمد و حرف زدن اهالی منزل یه ذره آزاردهنده بود. پنجره ها باز بودن، انگار بغل ما دارن حرف میزنن.
روز اول:
شب خونه بودیم صبح سه شنبه ساعت 4.30 برا طلوع رفتیم ساحل. اول رفتیم ساحل دهکده مسعود. که خیلی کثیف بود. رفتیم ساحل آلالان تمیزتر بود. اونجا شنا کردیم. طبیعتا صبح اون ساعت کسی هم نبود. چسبید :) فاصلمون تا ساحل 20 دیقه بود. برگشتیم خوابیدیم. بعد صبونه خوردیم و آماده شدیم بریم جاده اسالم خلخال. جایی که یکی از اهداف اصلی سفر بود.
قبل سفر از یکی شنیده بودم، هر عکس خوشگلی که میبینم جاده اسالم خلخاله. من از قبل هم خیلی دوست داشتم اینجا بیام. با تصور رفتن به بهشت، وارد جاده شدیم! :) جاده از کوهستانی که پوشیده از درخت بود رد میشد. پیچ در پیچ و سبز. اطراف جاده هم بلال و چایی زغالی میفروختن. هوا خنک بود و جاده زیبایی بود. هوا صاف بود درنتیجه از مه خبری نبود، ولی باد خنکی میومد. یه زمانهایی هم از پنجره سرمون رو بیرون میبردیم. بعد از جاده کوهستانی به دشت سرسبز رسیدیم که خیلی قشنگ بود. تو مسیر کنار رودخونه هم توقف کردیم و از صدای گنجشکا و هوای خوب لذت بردیم.
برای ناهار رفتیم کبابخانه باکرم تو شهر تالش. از گوگل پیداش کردیم. کباب بره رو به صورت کوبیده و چنجه میفروخت. خیلی خوشمزه بود. بعد از ناهار میخواستیم جنگل بریم که چون هوا خیلی گرم بود رفتیم خونه یکم استراحت کنیم بعد که هوا بهتر شد بریم بیرون دوباره. عصر تصمیم گرفتیم بریم دریاچه سرآگاه، سمت تالش. عجب دریاچهای! دریاچه مصنوعی بود و ماهی توش پرورش میدادن. دورتادورش هم شالیزار برنج بود. دورتر هم کوههای پر از درخت. قطعااا بهشت شبیه اینجاعه! :) دورش رو پیاده رفتیم و خیلیی خوش گذشت. غروب هم کنار دریاچه بودیم. امکان پیک نیک کردن هم فراهم بود.
تصمیم گرفتیم برای نماز مسجد جامع تالش بریم، قبل از اون هم بستنی و فالوده تو شهر خوردیم و یه دوری هم زدیم. برای شام هم یه رستوران غذای خانگی پیدا کردیم تو اسالم. اونجا پلو ماهی قزلآلا خوردیم. غذای خانگی توبا. که توسط خانوم های محلی اداره میشد و حس دستپخت خونگی رو به آدم میداد. من که خوشم اومد.
یه نکتهای که باید بگم اینه که قبل سفر اصلا نرسیده بودیم سرچ کنیم کجا بریم و چی بخوریم. بالا هم نوشتم یه شب قبل یه خونه که هنوز رزرو نشده بود رو انتخاب کردیم و صب وسایل رو جمع کردیم. چون جفتمون هم گیلان رو بچگی اومده بودیم هیچی یادمون نبود و از روی نقشه، روستارو دیدیم و نهایی کردیم. درنتیجه اینکه الان چی کار کنیم و کجا بریم چالش داشتیم و زمان سفر رو باید به سرچ اختصاص میدادیم. بقیه روزها رو هم میگم ولی راستش رو بخواین نتیجه این روش خیلی بدم نشد و باب میل درومد.
روز دوم:
تا رسیدیم خونه ساعت حدود 11 بود. گفتیم فردا سمت تالاب انزلی و شهر انزلی بریم. و ناهار جوجه کبابی بزنیم. جوجه و گوجه منقل رو از خونه برداشته بودیم. زغال هم شب پیش خریدیم. طرفای ساعت 10.30 رسیدیم تالاب نیلوفر آبی، سمت آبکنار. قایق سوار شدیم. بردمون سمت نیلوفرهای صورتی، که هنوز گلشون درنیومده بود. تخم پرنده ها که روی برگ سنبلها درومده بود رو نشونمون داد و کلبهای که روی آب بود و میشد برای 24 ساعت اجارش کرد رو دیدیم. تو اون گرما، واقعا خوب بود چون قایق تند هم میرفت، بااد میخورت به صورتت و حال میداد، ولی کلا به نظر من میشد قایق هم سوار نشد. خیلی چیزی برای نمایش نداشت. کرایهش هم 300 تومن بود.
بعد قایق باید یه جا برای منقل روشن کردن پیدا میکردیم و نون میخردیم. پارک جنگلی اشپلا رو پیشنهاد دادن، رفتیم وقتی رسیدیم یادمون اومد نون نخریدیم، برگشتیم دنبال نون. جالب بود همه میگفتن نونوایی 4 به بعد باز میکنه و نون نیست. بالاخره سوپری 8 9م نون پیدا کردیم و مقصدمونم تغییر کرد. رفتیم جنگلای لارسر. یکم مسیرمون طولانیتر شد ولی واقعا میارزید. طبیعت بکر، تقریبا هیچ ماشین و آدمی نبود. البته امکانات سرویس بهداشتی و .. هم نبود. اطرافمون گاوها چرا میکردن و صدای آب رودخونه و جیکجبک گنجشکا میومد. وسط درختا نشستیم، باد هم میوزید به صورتمون. توی اون هوای گرم و آفتاب، بهتر از اینجا نمیشد پیدا کرد. 3 4 ساعتی موندیم تا گرمای هوا کم بشه. بعد به سمت شهر انزلی حرکت کردیم.
توی مسیر پادکستای مختلف رشت و انزلی میذاشتم. این کار باعث میشد بیشتر توی محیط باشیم و اطلاعاتمون درباره انزلی و گیلان بیشتر میشد. مسیرای بین روستاها دوطرفه بودن و چون تقاطع بینشون بود پر از سرعتگیر بودن. به جز معدودی از جاده ها که چاله چوله داشت، بقیشون آسفالتشون خوب بود. ساعت5.30 رسیدیم پل غازیان بندر انزلی، از اسکله انزلی رد میشه و پل مخصوص پیادهرویه. از بالای پل قایقای زیاد گردشگری دیدم که مسافرا رو جابجا میکردن. 2 3 مدل قایق هم بودن. یکم گرما اذیت میکرد پس رفتیم زیر پل، کنار اسکله تا هم تو سایه باشیم هم یکم کنار اسکله بشینیم. داشتیم از پل پایین میومدیم که همونجا که احسان همکارش رو دید! واقعا دنیا کوچیکه.
مقصد بعدی موجشکن بود. پیادهراه برای توریستی ها و مردم شهر کنار ساحل دریای خزر. غروب رو اونجا گذروندیم. جالب بود که لبهی موجشکن پیرمردهای محلی نشسته بودن و خوشوبش میکردن. جوون های شهر هم میدیدیم که دسته دسته اومده بودن برای تماشای غروب و گذروندن وقت. توی پادکست آقاهه میگف دریا وابستگی میاره. هیچ فردی تو انزلی پیدا نمیکنی که دریا یکی از آشناهاش رو ازش نگرفته باشه، ولی بااز دریا میری و ازش آرامش میگیری. داداش منم پارسال دریا ازمون گرفت ولی باز دریا رو دوست دارم. کنار دریا تو ساحل هم قدم زدیم و عکس انداختیم و از عظمت دریا شگفتزده شدیم.
برای شام رفتیم غذای خانگی پاییز 96، داخل شهر ترافیک بود و 20دیقهای طول کشید که به رستوران رسیدیم. غذا میرزاقاسمی سفارش دادیم و اناربیج. یکی از اونیکی خوشمزهتر. برای اناربیج مثل فسنجون گردو رو سرخ میکنی، سبزیهای معطر اضافه میکنی و بجای مزغ گوشت قلقلی داره. من خیلی از طعمش خوشم اومد. میرزاقاسمی هم بادمجونش رو کبابی کرده بودن بخاطر همین اصلا چرب نبود و خوشمزه هم شده بود. از انزلی تا وردهسرا که خونمون بود 1.40دیقهای تو راه بودیم. هم جادهش دوطرفه بود هم یه سری جاها چراغ نداشت. ساعت 10.30 خسته و کثیف و پر از عرق رسیدیم و هیچی مثل حموم آب گرم اون موقع نمیچسبید.
روز سوم:
با اینکه دیروز خیلی خسته شدیم ولی ساعت رو گذاشتیم روی 4 صبح و دوباره گفتیم بریم طلوع رو ببینیم. 4.30 به سمت ساحل آلالان راه افتادیم و چی بگم جاتون خالی. هم شنا کردیم هم به تماشای عظمت اشعه و نور خورشید روی خزر نشستیم. وقتی رسیدیم یه ماشین اونجا بود و یه دختر خانوم که مشغول عکس گرفتن بود. ازین لحاظ برام جالب بود که تا حالا ندیده بودم یه دختر تنها بیاد برای تماشای طلوع. که این موضوع قطعا از آگاهی کمه من نسبت به موضوعه. اونجا که بودیم یه خانواده دیگه هم اومدن یکم تو ساحل دویدن و ورزش کردن و رفتن. رفتیم خونه، امروز باید وسایل رو جمع کنیم خونه رو تحویل بدیم و بزنیم به جاده. تصمیم داشتیم سر راه 3 4 ساعتی هم رشت بریم و
4وعده غذای بیرون: 1میلیون و 550
خرید خوراکی برای سفر: 350
بنزین: 126
2380 جمع کل
4847 کل سفر با اقامت
برچسب : نویسنده : 0ownership9 بازدید : 12